سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ثانیه ها


به نظرم زندگی خوبی نداریم!

همیشه باید هر آنچه را
دیگران می خواهند بشنوند بگوییم!

همیشه باید هر آنچه را
دیگران در عرف خود می پذیرند انجام دهیم!
...
زندگی خوبی نیست!
سرشار از توقعات پنهان!
حتما باید پس از شنیدن:
" حالت چطوره؟"
بگویی:" خوبم!"
حتما باید در انتهای هر جمله"لبخند" بزنی!
حتما باید
با تمام گفتگو های روزمره - و گاه پوچ -
همراهی کنی!
آری حتما باید بت ساختگی ذهن اجتماع خویش بود
تا در باورشان نشست و درنگاهشان گنجید!
اگر در جوابِ: "حالت چطوره؟
" بگویی: " خوب نیستم!"
.. تو دیوانه ای غمگین هستی
که ارزش همراهی و همکلامی را نداری!
اگر "گریه" کنی!
بدتر ...

در این دنیا
"خودت"
خریدار نداری!
ظاهرت باید در نهایت زیبایی باشد...
هر روز مدتی را جلوی آینه سپری کنی...
گاهی مارک و مدل لباست
بسیار مهمتر از نفسی که می کشی باشد!...
تا به "چشم" بیایی ...
در دنیای ما کسی به "قلب" ما نمی نگرد!
شاید شبی ساعت 9

" قلب" خویش را جلوی در بگذاریم!
شاید!
و یا باید؟!
.
.
.
.
و حالا

برای دلم مینویسم

به دور از تشویش منتخب نشدن

به دور از اضطراب مورد شماتت بعضی از دوستان قرار گرفتن

فقط برای دلم ...


 میدانم
میدانم که می آیی 
آغوشت را برایم می گشایی 
باسخاوت 
میدانی 
میدانی که نیازم در توست
تمنایت در اوج هوس رهایم نمیکند 
دستان شفاف از محبت خالصانه ات
مأمن اشکهای رانده شده ام 
چشمانت را  
چه بگویم؟ 
چشمانت در توصیف قلمم نیست 
و نمی آوازد موسیقی نرم مخملیش را 
چه کنم؟هیهات!
کز آن گرمای بی حصار تنت
چه کنم؟  
میدانم 
توان مقاومتم نیست 
در برابرت! 
هنگامی که مینوازیم به خویش 
حلقه سرخ چشمانت 
پر از اشک 
چرا؟
اشک دیده نیست 
که غیرت است جانم 
غیرت و خود خواهی 
که نخواهم 
جز از برای تو بودن را
و نبینم جز به کام تو
قصه ای سرودن را 
میدانی
عاشقم می مانی 
غصه ام میرانی
و طراوتم را کام می گیری
پس بدان به یادت 
می زنم این تار زخمی را 
و می نوشم آن جام  
کهنه شراب را 
و تنها در کنار رخ ماهت 
به فرش می کشانم 
کوکبان بی سبب مسرور را 
بی سبب مغرور را 
آری! 
باز تنها در کنار قاب عکست، باز 
میدانی 
توان مقاومتم نیست 
در برابرت!                           


نوشته شده در جمعه 87/2/6ساعت 5:12 صبح توسط ساناز نظرات ( ) | |


انجمن گفتگوی وبلاگنویسان ایران